ترجمه شعری از ادیب کمال الدین

برگردان: رسول بلاوی

 

 رسول بلاوى          

   ادیب کمال الدین ( متولد سال 1953ــ بابل ، عراق ) تمام عمر خود را صرف آموختن ونوشتن کرد . او دارای دو لیسانس در رشته های اقتصاد و زبان انگلیسی از دانشگاه بغداد است و در کنار کار موفقیت آمیزش به عنوان شاعر ، به روزنامه نگاری و مترجمی پرداخت و تاکنون ده مجموعه شعر را انتشار داده است . که بسیاری از شعرهایش به زبان هایی همچون انگلیسی ، فرانسوی ، آلمانی ، رومانی ، ایتالیایی ، اسپانیایی ، کردی وفارسی (توسط مترجم توانا حمزه كوتی) ترجمه شده اند ، واخیرا ً در آموزشگاه فرهنگی ولایت جنوب استرالیا به دیپلم ترجمه ی همزمان نائل شد . او اكنون در استرالیا زندگی می کند.

   ادیب کمال الدین در موطن مادری اش به « حروف گرا» شهرت یافته و در پژوهشی ادبی در مورد کارهایش، که در سال 2007 در بیروت به چاپ رسید ،  33 منتقد به ستودن و نقد شعرش پرداختند. ادیب کمال الدین به شهرتی همتای شاعران گران سنگ استرالیایی رسید .
   او گستره ی وسیعی برای موضوع شعرش انتخاب می کند وبا آن تاوانی سنگین را می پردازد که از قلب سرچشمه می گیرد ومنجر به زیان واندوه و هم چنین منجر به عشق با اشکال گوناگونش می گردد . ادیب کمال الدین از این نمی هراسد که به مسائلی مثل جنگ ، حقوق بشر وروابط شخصی بپردازد . بلکه این را با مهارتی هنری و تناسخی عاطفی انجام می دهد . این شعرها از غرابت ونمادگرایی سرشارند و دردها مشترک است و رازها و گره های فرهنگ عراق با شکلی عمیق و متفکرانه مکشوف اند که آنچه راکه خصوصی است به چیزی جهانی تبدیل می کنند .

 


حاء باء

شعر: أدیب كمال الدین


 
 
 
حینما متّ
لم یشأ أحدٌ أن یخبر الحروف
بالنبأ الألیم.
عدا الحاء الذي أعلمه قلبُه بالنبأ
والباء الذي خَطَرَ له خاطرٌ في المنام
فأصرّا أن يرافقاني إلى مثواي الأبدي
في أقصى قارّاتِ الماءِ والمساء
باكيين
مذهولين
كمركبِ لاجئين
يغرقُ في بحرِ الظلمات.
نعم،
فالحاءُ رفيقُ طفولتي المُحنّطة
بالبردِ والحرمان
وشبابي الذي يشبهُ جَمَلاً تائهاً
في الصحراء.
والباءُ رفيقُ شيخوختي التي بددتُها
على الشاطئ البعيد
أتأمّل زرقةَ البحر
وأكاذيبه
أعني قصائده العارية التي لا تكفّ
عن الموتِ والهذيان.
 
 


 
صديقي تولستوي
 
شعر: أدیب كمال الدین

  


ليس من حقّك،
يا صديقي العظيم تولستوي،
أن تلقي بآنا كارينينا
-
بطلة روايتك-
تحت عجلات القطار!
كيف سمحتَ لعجلاتِ القطار
أن تقطّع أصابع آنا المترفة
ووجهها المضيء بالعذوبةِ والرقّةِ والجمال
وشعرها الفاتن
وجسدها الذي عشقه كلُّ مَن رآه؟
 
ليس من حقّكَ، يا صديقي العزيز،
أن تقتل آنا
أمام عيني المثقلتين بالدموع
وقلبي الغاطس في الأسى
وجسدي الذي يفنى بهدوء
في أقاصي الدنيا
لتجعلني شاهداً أخرس
لا يستطيع أن يفعل أي شيء
سوى الاعتذار لآنا كارينينا
كلّ ليلة
بكلماتٍ لا معنى لها
ولا هيئة لها
عن جريمةٍ
لم يقترفها على الإطلاق!
 
 



حرف "ح"؛ حرف "ب" (1)

                                                        

شاعر: ادیب كمال الدین : شاعر عراقی مقیم در استرالیا                
  
برگردان: رسول بلاوی

 



پس از مرگم

هیچ کس برآن نبود تا حروف را از این واقعه ی دردناک

آگاه سازد؛

جز حرف "ح"، که دل­اش او را از این خبر آگاه كرده بود

نیز، حرف "ب"، که مرگِ مرا به خواب دیده بود.

دو حرف اصرار ورزیدند مرا تا جایگاه ابدی­ام

-        
در دوردست ترین قاره های آب و آسمان - همراهی كنند؛

گریان

و آشفته حال،

چونان کشتی پناهندگانی

که در دریای تاریكی غرفه شود.

آری!

"
ح"، دوستِ دیرینه ی دورانِ کودکیِ

سرشار از سرما و تهیدستی من است

و جوانی­ام که چونان شتری

در بیابان سرگردان بود،

و "ب"، یار دوران پیری­ام

که بر آن ساحل دور، از دست رفت.

به آبی دریا خیره می شوم؛

به دروغ هایش؛

چکامه های برهنه ای

که از مرگ و هذیان دست برنمی دارند!

******************************

  (1)            
بر خواننده ی آگاه پوشیده نیست که مراد شاعر از این دو حرف،"حبّ" است و معادل "عشق" در فرهنگ فارسی.

 


 

دوست من تولستوی!

 

 



دوست بزرگوارم جناب تولستوی!

حق نداشتی

آنا کارنینا – قهرمان رمان­ات - را

زیر چرخ های قطار بیندازی!

چگونه به چرخ های قطار اجازه دادی

که انگشتان نرم "آنا" را پاره پاره کنند

رخساره ای که لطافت و زیبایی، آن را درخشان می کند

و گیسوان دل­ربای او را

و تنی که هر که ببیند، شیفته ی آن می شود؟

دوست گرامی من! حق نداشتی

که " آنا" را

در برابر چشمان اشک­بار من، به قتل برسانی

در برابر دلی غرقه در ژرفای اندوه

و تنی که آرام آرام

در دوردست های جهان تحلیل می رود.

می خواستی از من شاهدی گُنگ بسازی

که او را یارای هیچ کاری نباشد؛

جز  اینکه هر شب از آنا کارنینا

با واژگانی بی معنا

و بی قواره

از گناهی

پوزش بطلبد

که هیچ­گاه، کمر به انجام آن گناه نبسته است!

 

صفحه عمومى