پيام هاى خوشوقت
شعر: اديب كمال الدين
ترجمة: حمزة كوتي
به صاحب الشاهر
**********
ای شاعر
بعد از بیست سال مرگ
رنگ لبخنده ی بهارگون ات چگونه شد؟
وشکل کودک
در روح کودک وارت ؟
به دوستان منافق خودم
***************
ای عزیزان
از شما سپاسگزارم
که مرا با نفرت خود
تا رود گواران عشق رهنمون شدید
به گونه ای که به ژرفای پرخطرش رسیدم
واز گوهرهای سخنش
گوهری دیگر بیرون کشاندم .
به اندوه هایم
*********
از شما سپاسگزارم
که تاکنون بر من
تیر خلاص شلیک نکردید.
به باران
******
سپاس برتو
که در آغوش دجله فرو می آیی
همان گونه که فریادهای گدایان
فرومی آید برپل کهن
همانگونه که رحمت بر زمین
فرومی آید
وبه جست وجوی قلبی برمی آید
وهنگامی که نمی یابدش
به جایی می رودکه ازآن بازآمد.
به زمستان
********
سپاس برتو ای پیامبرکوچک
سپاس برابرهایت
که در آخرباپست آمدند
سپاس برابرهایت
که آمدندوبرآن ها تمبرهای کودکی بود
تمبرهای که وقتی کندم
آغازبه غرق شدن کردم
به گونه ای که قلبم
با ناله های حروف
وفریادهای کلمات
وطوفان نقطه ها سوختن گرفت.
به تمبرهای جهان
**********
سپاس..
که اگر همگی جمع شوید
با تمام پرندگان وتاج ها وخورشیدهاتان
هرگزنمی توانید
که یک رؤیا از رؤیاهای کودکی ام را
که نامه رسان به سرقت برد
به من بازگردانید.
به روزگار
*******
سپاس برتو ای برادربزرگ من
سپاس برتو ای جلاد زیبا
سپاس
که تو مرا
به تهمت گدایی کردن معنی
از دولت های منافقان
وجماعت خوارج
دستگیرنمی کنی.
به زیبایی
******
سپاس
که تو آبی را در روح ام
کشف کردی
ومن خطوط را دردستانت
تو بهار رادرکلماتم
کشف کردی
ومن معنی رادرلبانت
وتو موسیقی را درحروفم
کشف کردی
ومن لغزیدن روحم درروحت را
تا حدهذیان گفتن.
به نقطه
*****
سپاس ازصبرعظیم تو
درهمراهی با من
تا گم شدن واپسین حروفم
دربارکده ای بی اساس
یادرخیابانی که درآن
نافروختنی ها فروخته می شود
یادرشهری که روزگارش فرسوده ساخت
یا درتاریخی که سگان در آن شاش کردند
ونیزه های بربریان
ماهی خوبی ها را خوردند.