بسترها
أسرّة
شعر : ادیب کمال الدین
ترجمه : حمزه کوتی
(1)
بستر خدا را :
عَرش
می خوانند .
بستر عاشقان را :
عشق
می خوانند .
بستر تن را :
خواهش
می خوانند .
بستر بوسه را :
لذّت
می خوانند .
بستر مادری را :
خورشید می خوانند .
بستر کودکی را :
عید یا جامه های عید .
(2)
بستر مُرغ را :
تخم
می خوانند .
بستر نگرانی را :
غربت
می خوانند .
بستر دریا را :
زن یا ابر .
(3)
پاک از یاد بردم
که پیرامون بستر حرف سخن بگویم
آن را : کلمه
می خوانند
و من : نقطه
می خوانمش .
(4)
و سپس چه ؟
آنجا ـــ بستر خاطره ـــ
است
که به غلط
شعرش می خوانند .
بستر زندگی ، چه ؟
او مرگ است .
مرگ اش می خوانند
و این اشتباه ِ همه جاگیری ست
همان گونه که خود ِ مرگ خبرم داد
یک بار وقتی که
روی بستر نشسته بودیم .