سرآغاز
شعر: اديب كمال الدين
ترجمة: حمزة كوتي
ای شعرمن
شاعر از کجا آغاز کند:
از زخم فرورفته اش
یا از ترس خفته اش چون چاقو
در کنار مرده؟
...
ای شعر من
ازکجا صدای چشمه سار وگیاه را بشنویم؟
ای شعر من
ازکجا می آیی
ازینگونه برهنه چون خواب
در سرآغازصبحگاه؟
...
ای شعرمن
انتظارچیزی را می کشم
خواب چیزی را می بینم
خنده رو چون کودک
یا چون کلاه کودک؟
خنده رو؟
من اینجاهستم
وتوهمچون اتاقی هستی
که دزدانش محاصره کرده اند.