پرواز
شعر: اديب كمال الدين
ترجمة: حمزة كوتي
دورترین چیزی که بدان می اندیشم
این است که پروازکنم
فراز پل
بدان گونه که دیگرنبینم
رهگذران را بر آن
که به سوی ساعات خویش می روند
ونه رهگذران زیر آن را
که به سوی مرگ سیاه می روند.
اما اجداد به سبز پوشیده ی من
همگی پروازکردند
برخی فراز عمارت های بلند
ودیگری بالاتر از ابر
به گونه ای که نمی داند
کجاست او!