کوششی در جنون

 

 

 شعر: اديب كمال الدين

ترجمه: حمزه کوتی

 

 

(1)

 

ماه بر در

از پاهاش آویخته شده.

 

(2)

 

همه بر خویش پیچیده اند

همچون تاری بریده.

 

(3)

 

دوستان

اینجا وآنجا

دروغ واباطیل

تکثیر کردند.

 

(4)

 

معنا درخویش

بازداشت شده است

وهیچ کس

نمی تواندش رهاکند

حتی من.

 

(5)

 

آنان که مردند

شعرهای ویران خود را

به خوبی نوشتند.

 

(6)

 

دیشب مردم

وصبحگاهان

چون همیشه بیدارشدم.

 

(7)

 

گرسنگی

نامه است

فقط می باید

آن راببندی

وبرای خود،

ببخشید

برای من بفرستی.

 

(8)

 

زن مُرد:

خواب -معنا - سپیده دم.

ومرگ او

مناسبتی بود

برای چهل گرفتاری دیگر.

 

(9)

 

جنون زیباست

برای اینکه

صندوق پستی من است

که سرشار ازپرندگان

وآینده ی من

که سرشار ازتاریکی هاست.

 

(10)

 

حروف من درخویش

شورش کردند

بر کوه های اندوه

وبا دستی ازآهن وصبر وهراس

سرکوب شان کردم.

 

(11)

 

شاعر و ولی مردند

وفیلسوف

وتاریخ نگار

وهنگامی که میوه فروش مُرد

تنهاآن وقت بود

که  مردم شورش کردند.

 

(12)

 

تنها آن دوست نجات یافته بود

که برای من

نامه ای پر ازماروجغدفرستاد

نامه ای که خانه ام را

سرشار از رعب کرد.

 

(13)

 

وقتی که دیشب

شعرهایم را

درجشنی همگانی خواندم

آنجا جمعیت بسیاری بود

که نمی تواستم تصوربکنم

آنجا تنها قلب من بود

وسفره وخون ام.

 

(14)

 

عشق تو

آیه ای از نور است

وتو ای معشوق من

از تاریکی

قهوه ای رنگ بودی.

 

(15)

 

وقتی نامت را نوشتم

آشفته شدم

چرا که حروفش را

جنون وار دوست داشتم

وترسیدم که شان مردم ببینند

بلکه ترسیدم که خودببینم.

 

(16)

 

تو کجایی

تا به خون من

طبل های آفریقا را بازگردانی

وهرزه درایی های آسیا

واشباح جهان فرودین را.

 

(17)

 

عشق تو شعری شد

که در آن

تمام دیوانگان زمین

سرگشته می شوند

چه زیبا!

 

 

(18)

 

عشق تو

شعر مرا راه برد

به کنه حروف ونقطه ها

و راهم برد

به بزرگی

وجنون بزرگی !

 

(19)

 

آی.......

ماه برآستان در

یکی ازپاهایش را بلند کرد.

 

 

صفحه عمومى