حوريان بهشت
شعر: اديب كمال الدين
ترجمة: حمزة كوتي
(1)
اشکم را لمس کردم:
با صداقت بود چون صاد، چون قاف.
کودکی ام را لمس کردم:
برهنه بود چون یکی گدا.
و روزگاران ام را لمس کردم :
زمهریر زمستان .
(2)
برهنگی ام را لمس کردم :
پریشان گردبود.
پریشیدگی ام را لمس کردم:
مشتی از زنان بود.
ونون مادینگی ام را لمس کردم:
مشتی از خاک بود.
(3)
خاک ام را لمس کردم :
جداگرآتش بود
با من ودربرابرم
در جلوی من ومیانه ی حروف ام
جلوس کردم
و گذشته ام را لمس کردم
و از سپیدی ریش ام
و پهنی خرقه ام
و ناتوانی ام
به هراس آمدم.
(4)
فصل هایم را لمس کردم:
یمین بودند چون یمین
وشمال بودند چون شمال
وآنچه نمی آید دیگرنمی آید
وتنها آنچه دیده نمی شودبه دیده می آید
و از تن خویش
درآمدم
مرده ای در پوشیدارزنده
وزنده ای درتابوت مرده.
(5)
فرات ام را لمس کردم:
غریب بود.
وغربت ام را لمس کردم:
دریایی از تاریکی بود.
وتاریکی ام را لمس کردم:
ودر شکاف گورم افتادم.
(6)
وگورم را لمس کردم:
گرم بود چون انگشت کودک
وخاک از آن بیهوده می ریزد
با شادی می ریزد.
منم که حاءشادی رانشاندم
وحاءآزادی ومهر وعشق را.
نزدیک گورم می نشینم
وبا مرغانی سپیدبازی می کنم
می خوابم وبیدارمی شوم
به درمی آیم وبیرون می شوم
لبخند می زنم ومی لرزم
ومرغان من فراز گورم اوج می گیرند
به سان حروفی ازنور.
(7)
بخت خود را لمس کردم :
بر بلایم یاری ام کن.
فریادزدم:
یاری ام کن
بر کودکی عشق ام وداد تن ام
یاری کن
بر غرابان شب ام وفرهشتن حروف ام
یاری کن
بر خشکی گلویم وپریشانی روزم
روزگارانی من بخت ام را لمس کردم
تا که بر دروازه ی دوزخ به سجده افتادم
وحوریان بهشت را نفس می کشیدم .
.........................................
1-پریشان گرد(هباءاًمنثوراً- قرآن کریم) - ازدکترمحمدمهدی فولادوند به عاریت گرفتم. م
2-یمین= راست-سمت راست.م
3-شمال = چپ-سمت چپ- جهت شمال. م
4-شادی(فرح)، آزادی(حریة) ، مهر(حنین)، عشق(حب).م