نوازنده

 

 شعر: اديب كمال الدين

 

ترجمه: حمزه کوتی

 

 

درمیان پاره ابری زرد

وآبی وپرتقال گون می نشینم

واز روزگاری تا روزگار دیگر

واز عمری تا عمر دیگرمی نگرم.

پاره ابر ایستاد

در آنجا صدای زیبای یکی نی بود

صدای نی دلنواز

به مانند فواره ی آب درمیان تابستان .

پاره ابر ایستاد

از فراز نگریستم

تا نوازنده راببینم.

او را پدرم پنداشتم

(او نبود)

او را پسرم پنداشتم

(اونبود)

چه بسا من بودم

(من نبودم)

هیچ کس نبود

تنها صدای زیبای دل ربایی بود

که همه چیز را از شادابی وطلا می آکند.

...

پاره ابر خسته شد

نگاه کردم

وپدرم را یافتم

که در برابرمن برپاره ابردرازکشیده

وپسرم راکه سوار بر پاره ابری بود

و درپشت سرم روان بود.

پاره ابر از ایستادن خسته شد

آنگاه به آرامی تا دوردستان به حرکت درآمد.

اما ابرهای ما-دریغا-

که رنگ های شاداب خود را از دست می داد

وهر چه سیاه تر می شد.

 

 

صفحه عمومى