شراب وخون
شعر: اديب كمال الدين
ترجمه: حمزه کوتی
دوست شاعرم
شعری برای ستاره نوشت
وبه التهاب قربانیان دچار شد
وپس ازچهل سال
او را مرده در خیابان یافتند
و در دستش پیاله ای از شراب بود.
اما من شعری برای ابر نوشتم
وبه جنون دچار شدم
ودر دورترین قاره ی جهان مردم
واما ازنیکی بخت
جنازه ام را نیافتند
وبه جای آن پیاله ای خون پیداکردند.