اشکی روشن
شعر: ادیب کمال الدین
ترجمه: حمزه کوتی
(1)
اشک مرا دید
آنکه مردم را چوپانی می کرد
همانگونه که بزها رابه چرا می برد.
وآن را ستاره ای خواست
که شانه های پهن
وسالیان بی حاصلش را آذین کند
وکودک آن را بازیچه ای دید
که وقت شامگاه
و وقت صبحگاه تسلی اش دهد.
و زن آن را برای
آذین بستن گردن بندآویخته بین دوپستانش خواست.
(2)
با اینهمه خدا
اشک مرا در ژرفای شب دید:
شب سرزمین سیاهی
وگفت آن را بگونه ی نقطه ای بگیر
که چیز وناچیز را نامگذاری می کند
وطن ونا وطن را
رعب وآرامش را
گفت آن را بگیر
وبخواب
که اشک تو نقطه ای شد
که با زهد مردکچل وشکم گنده روشن می شود
وبا ستاره های شکنجه دیدگان می درخشد
وبه یعقوب نابینا
-دریغا بر یوسف-
آن پسرک گمشده در چاه را باز می گرداند
وکبوتر رابازمی گرداند
به نوح که برهمه چیز گریه کرد:بر پسر وکلاغ
وبازمی گرداند دست موسی راسپید
بی هیچ آفتی
آیه ای بهر ناظران
وبه قلب تو گره می خورد
واز راز
چیزی نخواهد شد به تاب
مگر سین و راء(1)
مگر آب.
***************************
1-درمتن پایه، سین و راء با الماء(آب)همقافیه شده که مترجم برای حفظ شگردمتن کلمه(تاب)رابه متن افزوده وبا(آب)همقافیه کرده است.م