تنديس
شعر: اديب كمال الدين
ترجمه: حمزه کوتی
در لحظه ای خشماگین وجنون آمیز
تصویرهایت راهمگی سوزاندم
ودر آن وقت نمی دانستم
که خاکستر تصویرهات
در خاطرم نقش بست
بسان تندیسی کامل وبی نقص
تندیسی که هر روز با انگشتان یکی بخیل
لمسش می کنم.
آنگاه مدهوش می شوم
بعد از آنکه چندین بار می بوسمش
چراکه قلب آن هنوز می تپد!
آری
تمام تندیس های خاطرم
فروهشته وبی سر بود
تنها تندیس تو
کامل بود
که کلام از آن چیزی کم نمی کرد.