پرندگان
شعر: اديب كمال الدين
ترجمه: حمزه کوتی
پرنده ی وهم
با آرامشی کور..
نقر بر قلب من می زند
پرنده ی وهم
ودچارم به توهم می کند
که معنایی
جز برای خزش مردگان نیست.
پرنده ی معنا
هدهد در معنا سر گردان شد
(معنا بزرگ وپهنور بودچون زردی سل)
سلیمان حکیم در افق خیره شد
گفت:هدهدکجاست؟
جنیان همه جای هدهدرامی شناختند
اماآنان به دلایلی ناگفته خاموش شدند
پس سلیمان جنیان را به سنگ بدل کرد
وسنگ ها را به گوری پهنور
وگور را به بلورها وقاروره ها.
پرنده ی سیاه
کلاغ شب
نام های مردم را در بیداری می خواند
وکلاغ سپیده دم
با رنگ های آسمانی منقرض بازی می کرد
وهرگاه کلاغ شب تندی بگیرد
کلاغ سپیده دم نیزتندی می گیرد
تا که پرهای سیاه وسپیدبر سرمردم فرومی ریزد.
پرنده ی مرگ
(1)
برهنه چون سیب است
قلب من
وژرف است چون تابوت.
(2)
در سپیده دم سیب را دیدم
که در بطن تابوت برهنه می شد
در شب دیدم سیب را که
سر تابوت را دندان می زد.
(3)
چون سیب برهنه است مرگ من
وگواران است چون تابوت.
(4)
با آرامشی کور
پرنده از تبعیدگاه خویش بیرون رفت
به سمت روسپی گاه.