|
|
|
زوبعة الحروف
الی الشاعر العراقي المغترب أدیب کمال الدین
شعر: مجید زماني أصل (شاعر ایراني)
ترجمة: حمزة کوتي
في زوبعةٍ من حروف أدور روح من غمام أنا وصوتي قوس قزح لمطر یراکض الموتی نحو أحلام الزیتون والرؤی. إرثي طبق من عنب أقدمه إلی مسلوبي الموائد والإبتسامة أنا...أخو الأمطار واضعاً یدي في معطفي واقفاً أمام سرب من نوارس المیناء وهو رمز مرّ لبکاء أطفال بلدك هؤلاء من یموتون في المستشفیات بلا أغطیة ودواء یا لیت النرجسیة تمنحني وقتاً آخر حتی أکف عن سري المختفي کطائر في برجي الرخامي وأن ألطخ قوافي الشعر بالنفط کي تشتعل في مدی الریح وتتذّری رماداً في الصحارى حین تدور في أحضان إبراهیم روح الأطفال الذین یموتون دون اقتراف ذنب في بغداد مرحی .. مرحی أیتها العیون التي تغمض اللیل دون شعوربهذا الحزن الربیع هذي السنة في بلدك کان امرأة عجوزاً تجمع عظام الموتی عن قبر وآخر والعید فراشة صغیرة ترفرف في إناء الماء وترتطم الصخور من هذه االأحزان رأساً برأس والجبال ترشق الرأس علی جبال أخری مرتطمة والآن أنا روح هائمة في زوبعة الحروف وأبیات شعري ملطخة بیتاً بیتاً بالبارود والدموع فلأترك رمانات القوافي إلی ألف قصیدة غزل لترکض مع النیران وتدعو المحتلین إلی ضیافة الأرمدة . ...................
1- المصدر: مجلة "کیهان فرهنگي" الإیرانیة، العدد251 شهریور1386، سبتمبر2007 2- ولد الشاعرمجید زماني أصل عام 1958 في مدینة أهواز جنوب غرب ایران، وصدرله حتی الآن ثلاث مجموعات شعریة : وعابربکی بدلاً عني، ومزامیرالرصیف، وحلم في المرآة . نُشرت قصائده في العدید من الصحف والمجلات والدوریات کما کتب دراسات نقدیة عن شعراء عالمیین کـ: لورکا واوکتافیوباث وبابلیونیرودا وأدونیس ونزارقباني والیوت وبورخیس وایلوار، وعن الشعراء الایرانیین کأحمد شاملو وفروغ فرخزا د ونصرت رحماني..الخ .
النص الأصلي للقصيدة:
گردباد حروف
برای شاعر عراقی درتبعید ادیب کمال الدین
شعر: مجید زمانی اصل
درگر دبادی ازحروف می چرخم روحی ازابرم صوت ام رنگین کمانی ست زاده ی بارانی که مردگان رامی دواند سمت خواب زیتون زاران ورؤیاها ... میراث ام سبدی انگور است که به تعارف هم چراغان بی سفره ولبخند می شود برادرباران ام دست درپالتو ایستاده ام روبه آواز یک دست مرغکان بندرگاه که استعاره ی تلخی اند ازگریه های کودکان سرزمین ات که در بیمارستان ها بی ملافه ودارو می میرند ای کاش غرور اجازه می داد تادست بردارم از سر نهانی پرنده وار به برج مرمری خویش قافیه های شعرم را به نفت آغشته کنم تا برابر بادها گُربگیرند به صحراها خاکسترشوند وقت که در آغوش ابراهیم چرخان اند ارواح بی گناه کودکان مرده ی بغداد وآفرین ! به چشم هایی که از این اندوه به خواب می روند! بهار درسرزمین ات امسال پیرزنی بود که استخوان های مردگان بی شمار را از گوری به گوری تعویض می کرد و عید پروانه ی کوچکی بود که در تنگ بلورین ماهی افتاده بال بال می زد و از این اندوه سنگ سر برسر سنگ می زد کوه به کوه اکنون در گردبادی از حروف روحی چرخان ام و بیت بیت شعرم آلوده ی باروت واشک است نارنجک قافیه ها را در دست های هزارغزل می سپارم تا پای به پای آتش ها بدوند تاصورت اشغال گران مخ کج را به ضیافت خاکستر فرابخوانند.
|