جيم سين دال

 

 شعر: اديب كمال الدين

ترجمة: حمزة كوتي

 

(1)

تن تو بسته است

همچون دایره ای از جادو

که با خون خودکشیدم

وجنیان حرف طلسم گونش را به سرقت بردند.

تن تو بسته است

همچون افسانه ای

که بردو پا راه می رود

همچون پشتِ

یکی سنگ پشت بزرگ.

 

(2)

نمی کوشم که تنت را

باز گشایم.

چرا که چاقوها ورقص های وحشتناک

پراکنده ام ساختند

سپرها ونیزه ها

پراکنده ام ساختند

ناگمان ومعنا پراکنده ام ساختند.

 

(3)

معنای کیست؟

معنای دروغ های معا صر

(من چون پیامبر راستگوبودم)

معنای کیست؟

معنای باران صنعتی

(من از آب فرات بزرگ سرشار بودم)

معنای کیست؟

معنای ستد وداد

(آری من زیان دیده ی بزرگ بودم)

 

(4)

تن تو بسته است

به روزگار گفتم: به من نیزه ای بده

تا پشت سنگ پشت را بشکنم.

واو به من یک حرف داد

وحرف، ای زن- معما

پشت سنگ پشت را نمی شکند

بلکه بر آن افسون ومعما می نگارد.

 

(5)

تن تو بسته است

نیازداشتم که به درون آن بروم

تا خورشید را ببینم

که من کوری هستم

که دیدگان خود راهزار سال

پیش از میلادمسیح

از دست داد.

نیازداشتم که به درون آن بروم

تا عید را لمس کنم

که من یتیمی هستم

که پدرخود را در انبوهی بازار

 گم کرد.

وتا بر تخت شاهی بنشینم

که من امیری هستم

که پادشاهی خود را

در انبوه دسیسه ها وتوطئه ها

از دست داد.

وتا شعری بنویسم

که من حرفی هستم

که شاعر نابغه اش را

در انبوه تصویرها ومعانی

از دست داد.

وتا پرنده ی نبوت را بگیرم

که من خونی هستم

که قلب خود را

در انبوه بیهودگی بزرگ

از دست داد.

تن تو بسته است

نیازداشتم که به درون آن بروم

تا درهای بهشت را بگشایم

که من ولی ام

که یارانش

او را در انبوه واقعه

در انبوه زلزله به صلیب کشاندند

آنگاه تا حد مرگ بر اوگریستند.

 

 

صفحه عمومى